چون حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به آنها رسيد، آنها سر پا بسوى آن حضرت شتافتند و سلام كردند، حضرت پاسخ فرمود، و سپس فرمود اين جمعيّت كيانند؟ عرضكردند مردى چند از شيعيان شما اى امير المؤمنين فرمود خوبست سپس فرمود، پس چه شده نشانه شيعيان ما و زيور دوستانمان را در شما نمىبينم؟ آنها از شرمندگى سكوت كردند.
نوف گويد، جندب و ربيع بآن حضرت رو كرده عرضكردند، نشانه شيعه شما چيست؟ حضرت مقدارى در پاسخ آنها تأمل كرده و سپس فرمود اى دو مرد از خدا بترسيد و نيكى كنيد، چون خدا با آنهاست كه پرهيزگار باشند و آنها كه نيكى نمايند.
همّام كه بنده كوشا بود عرضكرد ترا بآن كس كه شما خاندان را گرامى داشت و شما را ويژه خود قرار داد و بشما بخشش كرد، و شما را بر ديگرى برترى داد، ما را از صفات شيعيان خود با خبر ساز، حضرت فرمود سوگند مده بهمين زودى همه شما را از نشانههاى شيعيان باخبر ميسازم اين جمله را فرمود و دست همّام را گرفته وارد مسجد شد و دو ركعت نماز نافله كوتاه بجا آورد پس از نماز نشست و رو كرد بما در حالى كه مردم گردش را گرفته بودند، خدا را ستايش فرموده و ثنا گفت و درود بر پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاد و سپس فرمود:
برای مشاهده حدیث به ادامه مطلب مراجعه کنید.
امّا بعد: خدائى كه ثنايش بزرگ و نامهايش پاكست، آفريدههاى خود را آفريد و بندگى خود را بر آنها لازم نمود و آنان را بطاعت خود مكلّف ساخت و زندگى آنها را بين آنان تقسيم نمود، و آنها را در دنيا در مكانى كه بايست قرار داد، در حالى كه خود از آنها بىنياز است، اطاعت مردم او را نفعى ندهد، و نافرمانى آنها زيانش نزند، ولى خداوند چون ميدانست كوتاهى آنها را در آنچه كه مصلحت آنها و مايه قوام اجتماع و هستى جامعه امروز و فرداى آنهاست از آن جهت آنان را بفرمان خويش در امر و نهى مربوط ساخت، و آنها را فرمان داد اما جورى كه باختيار خود باشند، و تكليف آسانى بر آنها گمارد، و پاداش زياد داد و ممتاز كرد بدادگرى و فرزانگى خود مردمى را كه در جلب پسند و دوستى او يكهتاز شدند از آنهائى كه در اين مسير كندى ورزيده و نعمتهاى خدا را در نافرمانى او صرف كردهاند، و اين همان فرمايش خداوند عزّ و جل است، آيا آنان كه مرتكب اعمال زشت و تبهكارى شدند گمان كردند رتبه آنها را مانند كسانى كه بخدا ايمان آورده و نيكوكار شدند قرار ميدهيم؟ تا در مرگ و زندگانى هم يكسان باشند، (هر گز چنين نيست) حكم آنها انديشه بسيار باطل و جاهلانهايست.
سپس حضرت دست مباركش را بشانه همام گذارده فرمود: آگاه باش هر كس بپرسد از صفات شيعيان اهل بيت، آنهائى كه خداوند پليدى را از آنان زدوده و در كتاب خويش آنان را با پيامبر خود تطهير فرموده پس آنها (شيعيان) خداشناسان، كاركنان بفرمان خدا، اهل فضيلتها و نعمتهايند، گفتارشان درست، و پوشش آنها ميانه و معتدل، و مشى آنها فروتنى است، بفرمان خداى تعالى گردن نهند، و در پرستش او زانو زنند، گذشتند در حالى كه ديدگان خود را از محرمات الهى پوشيده و گوششان را وقف دانش دين نمودند، نفسشان در پذيرش بلا و مصيبت چنانست كه در رفاه و خوشى، چون (خواستشان خواست خدا) و بقضاء پروردگار خشنودند، اگر نه اين بود كه هر كدام اجل معينى دارند و قبل از آن مرگشان فرا نرسد، از شوق ديدار خدا و پاداش و ترس از كيفر، بميزان يك چشم بهم زدن هم روحشان در قالب تن نمىماند.
آفريدگارشان در برابر آنها عظيم و غير از خدا در چشمشان كوچك جلوه كرده، حالشان نسبت به بهشت همچون كسى است كه آن را در پيش خود مينگرد و بر پشتىهاى آن تكيه زده، و باورشان نسبت بدوزخ چنانست كه گويا درون آن و در حال عذابند، دلهاى آنها غمگين و افسرده، و مردم از شرشان ايمن، و بدنهاى ايشان زار و نحيف، و نيازهايشان سبك و خفيف، و نفسهايشان عفيف و كمك و يارى آنها در اسلام عظيم است، روزهائى چند را با تحمّل ناملايمات سر كرده ولى از آن پس استراحتى طولانى دارند و تجارتى پر سود كه پروردگار كريم بر ايشان ميسّر ساخته است، مردمى زيركند، دنيا روى آنها انگشت گذاشته ولى آنان دنيا را نخواستند، بسراغ آنها رفت اما از پايش درآوردند.
شب هنگام در صف (بندگى خدا و نماز) بايستند، قطعاتى از قرآن را بآرامى و با قرائت نيكو تلاوت كنند، خويشتن را بمثالهاى قرآن پند دهند، و دردشان را بدان درمان سازند قسمتى از شبشان بدين گونه گذرد و زمانى هم پيشانى و كف دست و زانوان و پشت پايشان را بر زمين فرش سازند (يعنى بحال سجده بر خاك بيفتند) اشگشان سيلآسا بر گونهها روان شود، بدينسان از جبّار عظيم تمجيد كنند، و براى آزادى از دوزخ در پيشگاه خداى بزرگ مينالند و از شدت جزع نعره ميكشند، شب آنها چنين ميگذرد.
و امّا روز، بردباران دانشمند، خوبان پرهيزگارند، ترس پروردگارشان آنها را چنان ضعيف كرده كه همچون تيرى لاغر و باريكند، هر كس آنان را بنگرد پندارد مريضند در حالى كه هيچ كسالتى ندارند، يا گمان كند ديوانهاند ولى آنها ديوانه عظمت پروردگار خويشند سلطنت عظيم خدا و حكومت قوى او دلهايشان را به طپش انداخته و عقلشان از هيبت آن پريده، چون از اين بيهوشى درآيند با اعمال پاك و كردار پسنديده بسوى خدا مبادرت جويند، بكمى از آن اعمال رضايت ندهند و وافرش را زياد ندانند، بنا بر اين خويشتن را (بكوتاهى در انجام وظيفه) متّهم سازند و از كردار خويش نگرانند، اگر تعريفش كنند و مقامش را بالا برند از تعريفهاى مردم ميترسد و ميگويد من خودم را بهتر از ديگران ميشناسم و خدايم مرا بهتر از خودم ميداند، بار پروردگارا بآنچه در باره من ميگويند مرا مؤاخذه نكن، و مرا از آنچه در بارهام مىپندارند بهتر گردان، و آنچه (از كارهاى زشت من) كه ديگران خبر ندارند ببخش و بيامرز، چون تو داناى پنهانها و پوشنده عيبهائى.
اينها را كه گفتم داشته باش.
و نشان هر كدام اينست كه در دين خود نيرومند، و در نرمى دورانديش، و در يقين باور، و بر تحصيل دانش حريص، و فهمش در فقه، و در بردبارى دانش، و در رفاقت و همراهى زيرك، و در بىنيازى مقتصد، و در ندارى تحمّل، و در سختى صبر و تحمل، و در عبادت خشوع، و مهرورزى نسبت بدسترنج خود، و بخشش در حق، و نرمش در كسب، و جستن روزى حلال، و عفّت در طمع، و طمع از خدا در غير كثافتها، و نشاط در رهنمائى، و خوددارى در شهوت، و نيكى در راستى، مجهولاتش او را نفريبد، و از شماره كردار و حساب اعمالش دست برندارد، خويشتن را در اعمالش كندكار شمرد، و از كارهاى خوب خود نگران باشد، صبح كند در حال اشتغال بذكر خدا، و شب كند و همش سپاس خدا باشد، شب را صبح كند با ترس از خواب غفلت، و صبح مسرور باشد از فضل و رحمتى كه باو رسيد، اگر نفسش سركشى كند در آنچه كه ميل ندارد، هوس او را برنياورد، و خواستهاش را در آنچه بدان حريص است ندهد، در آنچه باقى ميماند رغبت كند، و در آن چه فانى مىشود زهد ورزد، عمل را بعلم و علم را به حلم قرين سازد، نشاطش هميشه بر او سايه افكند، از تنبلى و كسالت دور است، آرزويش نزديك و لغزشش اندك، و منتظر مرگ است، دلش خاشع و هميشه بياد خدا و نفسش قانع، و نادانيش پنهان، و دينش محرز، و دردش مرده، و غيظش فرو برده، و خويش پاك است، همسايهاش از او ايمن، و كارش آسان، و تكبّرش نابود، و صبرش روشن، و ياد خدايش زياد است، هيچ كار خيرى را براى خودنمائى انجام ندهد و بجهت شرم از مردم رها نسازد.
خوبى را از او آرزو دارند، و بدى از او ايمن است، اگر در جمع غفلتزدهها باشد از ذاكرانش نويسند، و اگر در ذاكران باشد از غافلانش ننويسند، هر كس بدو ستم ورزد عفوش كند و ببخشد بهر كه محرومش سازد و بهپيوندد بهر كه از او ببرّد، احسانش نزديك است، گفتارش راست، كردارش نيكو، خيرش روآور، شرش پشتكننده، و مكرش غايب است، در پيشآمدهاى لرزاننده با وقار و در ناملايمات صبور، و در خوشىها شكرگزار است، بدشمنش ستم نكند، و در دوستيش مرتكب گناه نشود، و آنچه را مال او نيست ادعا نكند، و هر چه بگردن دارد منكر نشود، بحق اعتراف كند قبل از اينكه گواه بر او اقامه شود، آنچه را بايد حفظ كند ضايع نسازد، و لقبهاى زشت بافراد ندهد، بكسى ستم نكند، و مغلوب حسد نشود، و بهمسايه زيان نزند، و مصيبتديده را شماتت نكند، امانتها را ادا كند، و طاعات را عمل نمايد، در كارهاى خير سرعت و در كارهاى زشت كندى كند، امر بمعروف نمايد و خودش عمل كند، و نهى از منكر نمايد و خودش پرهيز كند، ندانسته بكارى دست نزند، و از درماندگى از حق بيرون نشود، اگر سكوت كند از سكوت خسته نشود و اين سكوت مايه كمدانشى او نگردد زيرا در مدت سكوت سرگرم تفكّر و تدبّر است، و اگر سخن گويد از گفتن درنماند، و اگر بخندد صدايش بلند نشود، بآنچه مقدرش باشد قناعت كند، خشمش او را چموش نكند و مغلوب خواستهاش نشود، و حرص بر او چيره نگردد، بدانائى با مردم معاشرت كند، و با مسالمت از آنها جدا شود، سخن گويد تا بهرهمند شود و سؤال كند تا بفهمد، خويشتن را در رنج و مردم از او در آسايشند، مردم را از خود آسوده ساخته ولى نفسش را بخاطر آخرت در تعب افكنده، اگر بدو ستم شود صبر كند تا خداى متعال انتقام او را بگيرد، پيرو خيرمندان پيش از خود، و پيشواى نيكخواهان پس از خود باشد، اينان كارمندان خدا، و مركبهاى فرمان و طاعت او، و چراغهاى زمين و مردمند، اينان شيعيان و دوستان ما و از ما و با ما هستند، آه از شوق ديدارشان، همام پس از شنيدن اين فرمايشات نعره كشيد و بيهوش بزمين افتاد هر چه او را تكان دادند حركت نكرد و معلوم شد از دنيا رفته است خدايش رحمت كناد.
ربيع از اين منظره عبرت گرفته گريست و گفت اى امير المؤمنين چه زود موعظه شما برادرزاده مرا كشت و من دوست داشتم جاى او بودم و فرمايشات شما در من چنين اثر داشت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمود موعظههاى ارزنده در اهل خود چنين كند، بدان بخدا من بر او از مرگ بيمناك بودم، كسى بآن حضرت عرضكرد، يا امير المؤمنين حالا شما چه ميكنيد؟ (منظورش اين بود بنا بر اين شما او را كشتهايد و حالا چه ميكنيد؟) فرمود واى بر تو هر كس را اجليست كه هرگز از آن نگذرد و مرگش را علّتى است كه تغيير نكند پس آرام باش و چنين نگو زيرا آنچه گفتى مطلبى است كه شيطان بر زبانت دميده.
راوى گويد آن روز شب شد و شب هنگام حضرت بر جنازه همام نماز گزارد و در تشييع جنازهاش شركت فرمود و ما نيز همراهش بوديم.
منبع: کتاب شيعه در پيشگاه قرآن و اهل بيت عليهم السلام، ص: 261